کاراته کنترلی

وبلاگ رسمی باشگاه کاراته آسیا شهرستان ایوان غرب

کاراته کنترلی

وبلاگ رسمی باشگاه کاراته آسیا شهرستان ایوان غرب

فرمانروای آرامش

فرمانروای آرامش

فرمانروای آرامش
شاید بتوان مهم ترین هدف انسان را در تاریخ حیاتش ، رسیدن به ساحل امن آرامش دانست

به سان اقیانوس که آب ها به آن روی می آورند ، همچنان که پر می شوند تعادل را بی کم و کاست نگه می دارند ، چنین است آن کس که همه آرزو ها به او روی می آورد ، بی آنکه آرزو بر او چیره گردد. این کس فرومانروای آرامش است.

"من از زندگی فقط آرامش را می خواهم !"
شاید بتوان مهم ترین هدف انسان را در تاریخ حیاتش ، رسیدن به ساحل امن آرامش دانست، کشش به این هدف در دوره های مختلفی، در لباس های متفاوتی خود را نشان داده است : پول،  مادیات ، لذّت،  شهرت ، محبوبیت، قدرت، دین، خدا، رسیدن به استقلال، وابستگی و ...  . ولی شاید مهمترین و پر رجوع ترین جایی که انسان ها به دنبال آرامش در آنجا می گردنند ارتباط است، انسان به این درک رسیده که  حس های بشری را تاحدی می توان به تنهایی تجربه کرد  و از یک مقدار به بعد باید در جمع و با هم در تجربه یک حس مشترک بود مثلاً تا حدی می توان به تنهایی خوشحال بود و برای دریافت میزان بیشتر خوشحالی باید در جمع خوشحال بود . و اینجاست که  انسان برای حل مهم ترین دقدقه زندگی خود یعنی آرامش دست به دامن ارتباط می شود.  اما جدا از چگونگی و موقعیتی که آرامش در آن مورد جستجو قرار می گیرد احساس شخصی  و شرایط دیگری هم در تجربه این حس دخالت دارد.

آرامش داشتن مسری است. نداشتن  آرامش هم همین طور
جیم رون نویسنده موفق می گوید: " شما جزو آن پنج نفری هستید که بیشتر وقت خود را با آن ها   می گذرانید. " به واقع این جمله میزان تاثیر پذیری فرد را از گروه و افرادی که با آنها در تعامل است را نشان می دهد برای پاسخ با این که "چقدر در زندگی ام آرامش دارم ؟ " می توان به خانواده، همکاران، دوستان و همه کسانی بیشتر اوقات روز را با آنها می گذرانید نگاه کنید و یک جواب مشترک بین این سوال و اینکه "چقدر آنها آرامش دارند ؟ " وجود خواهد داشت. همه ما به تدریج شبیه کسانی می شویم که اوقات خود را با آنها می گذرانیم و اگر تنها باشیم بهتر است تا وقت خود را صرف کسانی کنیم که ما را با ذهنیت قربانی خودشان، به دنیای نا آرام وارد می کنند.

 گذشته انسان و آرامش
چه چیزی در تجربه آرامش دخالت دارد؟
شاید شرایط و موقعیت  جاری اولین و تنها جایی است که برای جواب این سوال مورد جستجو قرار می گیرد ، اما توجه با این  که شرایط حال بر روی چه بنایی شکل گرفته  ضروری به نظر می رسد و این بنا، گذشته نام دارد.
گذشته تاریک انسان ها می تواند فاکتور مهمی باشد که اثر بخش زیادی از موارد مثبت را از بین ببرد.
گذشته مانند کوله باری از سنگ های سنگین و بزرگی است که حرکت را کند تر و کند تر می کند ، جهت حرکت را تغییر می دهد و گاهی هم متوجه می شویم که کوله بارمان ما را به این سو  و آن سو   می برد نه ما، و دردناک تر این که  تنها عذاب حمل کردن آن با ما می ماند .
افراد زیادی هستند که صدمات و خاطرات تلخ گذشته را از یاد نمی برند و هیچ گاه از ترس و خشم رهایی نمی یابند، افرادی که والدین خود را نمی بخشند و زندگی نا آرامی را برای خود، همسر و فرزندانشان به ارمغان می آورند.
آنچه روشن است برای فرمانروایی آرامش باید از موضع عشق و بخشش وارد شد. برای دعوت آرامش به زندگی باید دست های مشت شده از خشم را برای در آغوش گرفتن دنیای آرام باز کرد، باید چشم های بسته شده از ترسی که  از گذشته در ما خانه کرده  را به سوی نور امید گشود و این که نه برای دیگران ، بلکه برای خود بخشید و گذشته را رها کرد.

حفظ آرامش
گاه آنقدر از رسیدن به آرامشی که به آن دست می یابیم مست و مغرویم که از یاد می بریم که این نهال زیبا ، این شگفت انگیزترین خلقت خدا نیازمند توجهی ویژه است. نکته ای که انسان ها زود فراموش می کنند که حفظ آرامش از رسیدن به آرامش مهم تر  است.  تغییرات زمانی، مکانی، ارتباطی ، همه و همه این قابلیت را دارند که نوساناتی را در آرامش به وجود آورند و حالا است داشتن مهارت مدیریت آرامش  بیشتر از هر چیزی مهم به نظر خواهد رسید . نکته قابل تامل و امیدوارانه این است که  مهارت چگونگی رسیدن و  نگهداری آرامش اکتسابی و یادگرفتنی است.

تغییرات و آرامش
تغییرات در زندگی و گذر زمان این قابلیت را دارد که به حس ها رنگ و بویی تازه بدهد. این ذهن بشر است که تعیین می کند که چگونه روح و جسم بدن در برابر تغییرات از خود عکس العمل دهد. در برابر تغییر، ذهن است که می گوید متناسب با باورها ، عقاید و آموزش های گذشته آرامش یا اضطراب را باید تجربه کرد .
در دنیای امروز، با تغییر مرزهای ارتباطی جدید، شیوه های زندگی و رفتاری دستخوش تحول و دگرگونی شده است  و باید این نکته را همیشه در نظر داشت که اگر می خواهیم تغییری مثبت برای رسیدن به آرامش به وجود بیاوریم یا اینکه بخواهیم در برابر تغییرات آرامش مان تهدید نشود همیشه باید خودمان قسمتی از تغییری باشیم که می خواهیم در دنیا بدهیم و به بیان بهتر باید یکنواخت شدن با تپش قلب طبیعت را تمرین کنیم.
اکسیژن ناب آرامش ، گوارای وجود
تهیه و تدوین : گروه سبک زندگی سیمرغ - بابک تاواتاو

30 راه برای نفوذ کردن در دل افراد

30 راه برای نفوذ کردن در دل افراد

30 راه برای نفوذ کردن در دل افراد
طوری رفتار کنید که دیگران احساس کنند مهم هستند و هر کاری که از دستتان بر می آید صادقانه برایشان انجام دهید.

اصول دوستیابی و نفوذ بر دیگران و رهبری مؤثر به قرار زیر است :
1 - انتقاد، شکایت و محکوم نکنید.

2 - صادق باشید.

3 - در دیگران انگیزه ایجاد کنید.

4 - ذاتاً به دیگران علاقه مند باشید.

5 - همیشه حتی در هنگام مشکلات و سختی ها خنده رو باشید.

6 - به یاد داشته باشید که نام هر فردی زیباترین و مهمترین کلمه است.

7 - شنونده خوبی باشید . دیگران را تشویق کنید در مورد خود صحبت کنند.

8 - بر اساس علایق دیگران صحبت کنید.

9 - طوری رفتار کنید که دیگران احساس کنند مهم هستند و هر کاری که از دستتان بر می آید صادقانه برایشان انجام دهید.

10 - بهترین راه موفقیت در بحث، اجتناب از آن است.

11 - به « نظر » دیگران احترام بگذارید. هرگز نگویید « اشتباه می کنید »

12 - اگر اشتباه کردید، سریع و صادقانه آن را بپذیرید.

13 - دوستانه صحبت کنید.

14 - طوری صحبت کنید که طرف مقابل همیشه در پاسخ تان « بله » بگوید.

15 - اجازه دهید طرف مقابل بیشتر صحبت کند.

16 - اجازه دهید طرف مقابل احساس کند از شما برتر است.

17 - صادقانه همه چیز را از نگاه طرف مقابل ببینید.

18 - با عقاید و آرزوهای مثبت و سازنده دیگران همراه شوید.

19 - با افراد مثبت و انگیزه دهنده دوست باشید.

20 - عقایدتان را به دیگران تحمیل نکنید.

21 - خود را با علائم غیر کلامی طرف مقابل هماهنگ کنید.

22 - صادقانه از دیگران تعریف کنید.

23 - اشتباهات دیگران را غیر مستقیم تذکر دهید.

24 - قبل از انتقاد از دیگران در مورد اشتباهاتتان صحبت کنید.

25 - به جای دستور صریح، سؤال کنید.

26 - در دیگران احساس امنیت ایجاد کنید.

27 - هر پیشرفت جزیی و هر نکته مثبتی را تحسین کنید.

28 - مشوق باشید و بکوشید اشتباه دیگران را آسان و قابل اصلاح نشان دهید.

29 - بگذارید افراد از انجام پیشنهادات شما خوشحال شوند.

30 - اگر برای کسی کاری انجام می دهید، انتظار جبران نداشته باشید.

اگر می خواهید زندگی تان را تغییر دهید، این برنامه 7 روزه را انجا


اگر می خواهید زندگی تان را تغییر دهید، این برنامه 7 روزه را انجام دهید
در این ۷ روز بیشتر از همیشه مراقب بدنتان باشید و سعی کنید در هر روز یک کار مثبت برای جسمتان انجام دهید. مثلا یک پیاده روی لذت بخش در کوهستان، ورزش، خوردن غذاهای سالم و پرانرژی نمونه ای از این کارهاست.

خیلی از افراد می خواهند زندگی شان را تغییر درست و حسابی بدهند اما نمی دانند چطور باید این کار را انجام دهند. عده ای با تغییر سبک لباسشان یا تغییر چهره تنوع موقتی را وارد زندگی شان می کنند اما تمام این تغییرات سطحی آنطور که باید راضی شان نمی کند. اما ما یک ۷ روز استثنایی را برایتان برنامه ریزی کرده ایم که با انجام آن احساس بی نظیری را تجربه خواهید کرد. یک بار به امتحانش می ارزد.

قدم اول
فکر کنید و ببینید چه چیزهایی در زندگی تان وجود دارد که اضافی هستند و برای مدتی آنها را کنار گذاشته اید. مثلا یادداشت هایی که مدتی گوشه ای تلنبار شده و مرتبش نکرده اید، اتومبیل قدیمی که دیگر دوستش ندارید، شماره تلفن هایی که دیگر به کارتان نمی آید، لباس هایی که مدتی است آنها را نپوشیده اید و برای مدتی بی استفاده مانده است یا حتی دکمه ای را که دیگر قابل استفاده نیست از زندگی تان بیرون بیندازید. در این یک هفته استثنایی هر چیزی که به نظرتان دیگر قابلیت استفاده شدن را ندارد فهرست کنید. یادتان باشد هر چیزی در دنیا انرژی ای دارد و همه اسباب و لوازمی که بدون استفاده رهایش کرده اید، روی زندگی تان تاثیر منفی می گذارد و حتی ممکن است باعث کسالت تان شود. در این ۷روز استثنایی تا می توانید چیزهای اضافی را بیرون بیندازید و نتیجه شگفت انگیزش را با چشمان خود ببینید.

قدم دوم
۱۵ دقیقه در روز را در نظر بگیرید و در آن ساعت هیچ کاری انجام ندهید. در این ۱۵ دقیقه گوشی همراه، تلویزیون و ضبط صوت تان را خاموش کنید و به همین صورت خودتان را هم از انجام هرکاری حتی جزئی ترین کار معاف کنید. به همه آد م هایی که در اطراف تان هستند در مورد این ۱۵ دقیقه توضیح دهید تا در این فاصله تنهایتان بگذارد . در جایی راحت بنشینید و در آن لحظات به زندگی تان فکر کنید و رفتارهایتان را تجزیه و تحلیل کنید. این آرامش و سکوت به شما کمک می کند که راه زندگی تان را پیدا کنید. مطمئن باشید در این ۱۵ دقیقه جرقه انجام کارهای بزرگی در ذهنتان زده خواهد شد.

قدم سوم
شاید به نظرتان خیلی مهم نباشد اما دور ماندن از رادیو و تلویزیون در این یک هفته راه خلاقیت را سوی شما باز خواهد کرد. بیشتر اوقات در معرض رادیو و تلویزیون قرار گرفتن، شما را از فکر کردن به صورت مستقل دور می کند و برای همین در این یک هفته استثنایی صبر کنید تا می توانید از آنها دور باشید و به صورت مستقل فکر کنید تا خلاقیت شگفت انگیزی را در زندگی تان تجربه کنید.

قدم چهارم
در این ۷ روز بیشتر از همیشه مراقب بدنتان باشید و سعی کنید در هر روز یک کار مثبت برای جسمتان انجام دهید. مثلا یک پیاده روی لذت بخش در کوهستان، ورزش، خوردن غذاهای سالم و پرانرژی نمونه ای از این کارهاست. تعجب نکنید اما تا می توانید در این یک هفته به دیگران «نه» بگویید. البته این به آن معنی نیست که دیگران را از خودتان برنجانید بلکه خودتان را به دیگران اولویت دهید و هر کاری که باعث لذت و شادی تان می شود را به انجام کارهای دیگر ترجیح دهید. در این مسیر اگر تا مرز خودخواهی هم پیش رفتید عیبی ندارد زیرا باید در این یک هفته تا می توانید به خودتان توجه کنید.

قدم پنجم
با افرادی که مدت هاست خبری از آنها ندارید و به آنها علاقه مند هستید دوباره ارتباط برقرار کنید و وقت تان را با کسانی که واقعا شادتان می کند، بگذرانید. در ارتباط با دیگران سعی کنید روی نحوه واکنش هایتان بیشتر توجه کنید. مثلا اگر ناراحت هستید و از دست کسی عصبانی شده اید روی تغییرات فیزیکی بدنتان بیشتر دقت کنید. به ضربان قلبتان و ضرباهنگ صدای تان هنگام عصبانیت دقت کنید، زیرا با تماشا کردن واکنش هایتان می توانید آگاهانه تر احساسات خود را کنترل کنید.

قدم ششم
از خودتان بپرسید: « اگر هیچ محدودیتی برای آرزوها وجود نداشت، دنبال چه چیزی بودید؟ »، « اگر قرار بود طرح زندگی تان به دست خودتان برنامه ریزی می شد، چطور طراحی اش می کردید » و بعد کنار هر کدام از این جواب ها را با تصاویر رنگی و جملات مثبت پر کنید و آنها را در جایی قرار دهید که در این ۷ روز مقابل چشمتان باشد. تنها در پایان این ۷ روز استثنایی می توانید تاثیر شگفت انگیز این ۶ قدم را از نزدیک لمس کنید.

سختیی های زندگی را ماهرانه ‌آسان ‌کنید

سختیی های زندگی را ماهرانه ‌آسان ‌کنید

سختیی های زندگی را ماهرانه ‌آسان ‌کنید
اما برای این‌که بتوانید تسلط‌ گرا باشید، باید نخست روی کاری که قرار است انجام دهید، متمرکز شوید و سپس عقاید منفی را از خود دور کنید.

بعد از یک ارتباط دور و نزدیک طولانی به شما پیشنهاد ازدواج می‌شود یا خانواده تشخیص می‌دهد آنقدر بزرگ شده‌اید که ازدواج کنید. ناگهان دلتان می‌ریزد پایین و اضطراب شما را فرامی‌گیرد: 
اگر نتوانم زندگی‌ام را خودم اداره کنم چه؟ 
اگر شخصی که با او ازدواج می‌کنم، خوب از آب درنیاید چه؟ 
اگر در دوران آشنایی واقعیت خودش را نشان نداده باشد چه؟ 
اگر بلافاصله بچه دار شویم چه یا اگر رفیق باز و معتاد از کار دربیاید چه؟ 
اگر اهل کار و زندگی نباشد و هزار و یک سوال و اگر و مگر دیگر.
بعد از ازدواج نیز معمولا از شر اضطراب خلاص نمی‌شوید. وقتی هنگام بچه‌دار شدن می‌شود، اضطراب دوباره می‌تواند دور شما چنبره بزند:
اگر بچه مرا از کار و زندگی بیندازد چه؟
اگر نتوانم از پس مخارجش بربیایم چه؟
اگر بارداری سختی داشته باشم یا اگر بچه مشکلی داشته باشد چه؟ 
می‌بینید که شخص مضطرب می‌تواند هزاران بهانه برای اضطرابش پیدا کند.
اضطراب حتی بچه‌های شما را هم درگیر می‌کند و اگر مشکل شما هم نباشد، ممکن است درگیرتان کند، اما شاید بتوانید با راهکارهای زیر اشخاص مضطربی را که در اطراف خود می‌بینید، قدری راهنمایی کنید.

روان‌شناسان 5 مهارت را برای مقابله با اضطراب پیشنهاد می‌کنند که شما نیز می‌توانید از آنها کمک بگیرید.
این 5 مهارت اساسی عبارتند از: 
شجاع بودن 
استفاده از رویارویی مثبت
تسلط‌ گرا بودن
یادداشت‌ برداری 
آمادگی برای تمرین

مهارت اول: شجاع بودن
شیرین از بارداری می‌ترسد و هر وقت به آن فکر می‌کند دچار اضطراب می‌شود. آنها در خانواده خود ژن معیوب دارند و او می‌ترسد دچار این مشکل نیز بشود. به همین دلیل هر وقت همسرش پیشنهاد می‌کند که بچه‌دار شوند بشدت مخالفت می‌کند. او از موقعیت‌های اضطراب‌آور هم اجتناب می‌کند. اما آیا کار او درست است؟ اجتناب، اصل موضوع را برطرف نمی‌کند ولی در کوتاه‌ مدت ممکن است موجب کاهش اضطراب شود. شاید این روش وسوسه‌ انگیزی باشد، اما دوری از مکان‌ها و تکالیفی که زندگی را مشکل می‌کند جواب مساله نیست. متاسفانه تا زمانی که با موضوع مواجه نشوید، نمی‌توانید آن را حل کنید. کسانی که با درونگرایی مشکل را انکار می‌کنند خود را فردی منطقی و توانا جلوه می‌دهند. در حالی که اصل موضوع آنان را رنج می‌دهد و اغلب در مقابل علائم استرس مثل فشار خون بالا، درد و ناراحتی آسیب‌پذیرند. آنان انرژی زیادی صرف سرکوب احساسات خود می‌کنند و توان زیادی برای لذت بردن از خوشی‌های زندگی برایشان باقی نمی‌ماند.

مهارت دوم : مثبت‌ نگری
رویارویی مثبت نیز چنین وضعیتی را به وجود می‌آورد. نادر برای غلبه بر مشکلی که در اداره داشته است از همین مهارت استفاده می‌کند: او در حالی که با رئیس خود مشکل دارد، سعی می‌کند همیشه در معرض دید او باشد. نادر می‌گوید: می‌خواهم خود را درون آتش بیفکنم تا بر آن چیره شوم.
مواجهه راهی است برای حساسیت‌زدایی نسبت به افراد، مکان‌ها و تکالیفی که زندگی را برایمان دشوار می‌کند.
ضمن این که این مهارت احساس شما را نسبت به خودتان بهبود می‌بخشد. اگر می‌خواهی موفق باشی، طوری رفتار کن که انگار موفق هستی.

مهارت سوم : تسلط‌ گرا بودن
کسانی که تسلط‌گرا هستند، انرژی و وقت خود را برای کسب و توسعه مهارت‌هایشان صرف می‌کنند و مشکلات را به تجارب آموزنده مبدل می‌سازند.
این نوع نگرش نسبت به چالش‌ها و مشکلات زندگی در مقابل عملکرد گرایی قرار دارد که اولین هدف در آن اجتناب از اشتباه کردن است. عملگرا‌ها بعد از شکست به سختی می‌توانند سر حال باشند. آنها بر کمرویی خود نیز به سختی غلبه می‌کنند.
اما برای این‌که بتوانید تسلط‌ گرا باشید، باید نخست روی کاری که قرار است انجام دهید، متمرکز شوید و سپس عقاید منفی را از خود دور کنید. آنگاه تکلیف خود را به عنوان یک چالش در نظر بگیرید که باید آن را منطقی حل کنید.

مهارت چهارم : یادداشت‌ برداری
هنگامی که شما می‌خواهید اضطراب را از خود دور کنید با این شیوه می‌توانید نتایج خوبی به دست آورید. در این یادداشت‌ها، تاریخ، ساعت و روز و موقعیت خود را در مورد اضطرابتان بنویسید. سپس به مقدار اضطراب خود از یک تا 5 نمره دهید.
ارزیابی خود را از موقعیت بنویسید. نحوه مقابله با اضطرابتان را هم یادداشت کنید. حالا یک بار دیگر به اضطراب خود نمره دهید.
این یادداشت‌ها به شما کمک می‌کند که مهارت‌های مقابله‌ای مفید را از مهارت‌های بی‌اثر تشخیص دهید. از طریق بازنگری پیشرفت خود می‌توانید روی روش‌های مناسب‌تر کار کنید.

مهارت پنجم: تمرین کنید
برای کار کردن جدی‌تر روی اضطراب خود آماده شوید. مهارت‌های مقابله با اضطراب تنها زمانی مفید هستند که شما برای آن، وقت کافی بگذارید. باید هر روز مهارت‌های مقابله‌ای با اضطراب را تمرین کنید.
دقت کنید اگر شما کمالگرا باشید یا نیازمند تایید دیگران یا به علائم جسمی خود بی‌توجه باشید و نیاز شدیدی به کنترل احساس کنید، اضطراب بیشتر به سراغتان می‌آید.
افراد زمانی که انتظار نامعقول و بالایی از خود یا موقعیت‌ها دارند و بیش از اندازه نگران شکست‌های کوچک و اشتباهات جزیی هستند، بیشتر مضطرب می‌شوند.
اگر می‌خواهید به دام اضطراب نیفتید، سعی کنید ارزشمند بودن خود را در گرو پیشرفت‌هایتان ندانید.

این نوع مکالمه با خود را کنار بگذارید: 

من باید تمام کارها را درست انجام دهم.
من نباید اشتباه کنم.
نمی‌توانم آن را انجام دهم.
هر قدر تلاش کنم فایده‌ای ندارد.

در عوض واقع‌بین باشید و به خود بگویید: 
حداکثر توان خود را به کار خواهم گرفت و از اشتباهات خود درس می‌گیرم.
باید کارها را به قسمت‌های کوچک تقسیم کنم.

به جنبه‌های مثبت خود و کارهایتان فکر کنید و زمانی را نیز برای تفریح اختصاص دهید. در مورد کنترل اوضاع خویشتندار و انعطاف‌پذیر باشید و سعی کنید نظرتان را در مورد خودتان بهبود بخشید تا فکر نکنید نیاز به تایید دیگران دارید.
گردآوری : 

به کی اعتماد کنیم؟

به کی اعتماد کنیم؟

به کی اعتماد کنیم؟
باید بفهمید که واقعاً چرا یک نفر به اعتمادتان خیانت کرده است. موقعیت را درست درک کنید و خودتان را درست جای آن فرد بگذارید.

در طول زندگی، خیلی وقت‌ها آدم‌هایی می‌آیند که از اعتمادمان سوءاستفاده می‌کنند و این مسئله عمیقاً احساسات ما را جریحه‌دار می‌کند و این اعتماد کردن دوباره به بقیه آدم‌ها را برایمان سخت می‌کند. دوست دارید بدانید از کجا باید بفهمید که به چه کسی می‌توانید اعتماد کنید؟

1 - به آدمها یک فرصت دهید
مقایسه کردن آدم‌ها با آدمهای قبل و روابط با روابط قبل خیلی ساده است. حتی اگر این آدمی باشد که به اعتمادتان خیانت کرده باشد. اما باید بدانید که همه آدمها یکجور نیستند یا دوست ندارند درس بگیرند. نمی‌توانید تا آخر عمرتان همانطور فکر کنید، در غیر اینصورت هیچ وقت نمی‌توانید به هیچکس فرصتی برای اعتماد بدهید.
همه آدمها حداقل یکبار ارزش اعتماد کردن را دارند پس منصف باشید و یکبار این فرصت را به آنها بدهید. از گذشته بعنوان دلیلی برای نداشتن ذهنی باز و مثبت استفاده نکنید. گذشته گذشته است، شما در زمان حال قرار دارید.

2 - به درستی با آنها حرف بزنید 
وقتی می‌خواهید خودتان اعتماد دیگران را جلب کنید هم، باید همین کار را بکنید. وقتی بتوانید به درستی با دیگران حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید و در مورد افکار و احساسات درونی هم بیشتر بدانید، راحت‌تر می‌توانید به کسی اعتماد کنید.

3 - بیشتر درمورد آدمها بدانید 
این فقط درمورد خصوصیات و ویژگی‌های ظاهری آنها مثل جایی که بزرگ شده‌اند یا رنگ مورد علاقه‌شان نیست. فهمیدن درمورد آدمها، اینکه چه چیز احساسات، عواطف و امیالشان را مشخص می‌کند قدم بسیار مهمی در ایجاد اعتماد است.
شما نمی‌توانید واقعاً شروع به اعتماد به کسی کنید مگر اینکه واقعاً او را بشناسید.در واقع، تازمانی که به نقطه‌ای برسید که بتوانید اعمال و رفتار آنها را پیش‌بینی کنید. پس آدمها را آزمایش کنید و بشناسید. موقعیت‌های مختلف را یادداشت کنید و ببینید می‌توانید حدس بزنید که در آن موقعیت چه می‌کردند یا چه نمی‌کردند. اگر نمی‌دانستید یعنی هنوز آنها را خوب نمی‌شناسید و نمی‌توانید به آنها اعتماد کنید.

4 - ببینید با دیگران چطور رفتار می‌کنند 
یک فاکتور بسیار مهم در تعیین اینکه کسی شایسته اعتماد است یا خیر، طریقه رفتار و برخورد او با دیگران است. آدمهایی که این فرد را می‌شناسند چطور با او رفتار می‌کنند؟ آیا این آدم از آن دسته افراد است که حس خوب و گرمی در دیگران ایجاد می‌کند؟ یا بقیه همیشه با او مشکل دارند؟

5 - همه آدمها اشتباه می‌کنند
دادن فرصت دوباره به آدمها هیچ اشکالی ندارد. باید بفهمید که واقعاً چرا یک نفر به اعتمادتان خیانت کرده است. موقعیت را درست درک کنید و خودتان را درست جای آن فرد بگذارید. باید بفهمید چه چیزی او را تحریک به دروغ کرده است یا چرا باعث شده به شما خیانت کند. گاهی‌ اوقات آدمها از روی ترس یا بخاطر اذیت نکردن دیگران کارهایی را انجام می‌دهند. وقتی موقعیت را خوب درک کنید و سعی کنید درمقابل همان درک را نشان دهید، به آن فرد دوباره اعتماد می‌دهد و باعث می‌شود بتوانید دوباره در آینده به او اعتماد کنید. 

6 - آیا درس می‌گیرند؟ 
برای این مورد، درست مثل مورد سوم، باید شناخت بیشتری درمورد آدمها پیدا کنید. آیا کسی است که به توصیه دیگران گوش می‌دهد؟ آیا آدمی است که از اشتباهات خود درس می‌گیرد و همان باعث رشد و پیشرفتش می‌شود؟ اگر فهمیدید که چنین آدمی نیست، آنوقت متوجه می‌شوید که اگر یکبار به شما خیانت کند، درس نمی‌گیرد که دفعه بعد این کار را نکند. اما آدمهایی که از اشتباهات خود درس می‌گیرند، شایسته دادن یک فرصت دوباره هستند.

7 - از اعتماد کردن به آدمهای خودمحور خودداری کنید
این بزرگترین نشانه است که بفهمید کسی شایسته اعتماد شما هست یا نه. اگر فرد مورد نظرتان آدم خود محوری باشد، احتمال 99% وجود دارد که به اعتماد شما خیانت کند. مگر اینکه یاد بگیرند و تلاش کنند که خودخواه نباشند ( که بسیار نادر است )، آنوقت شاید بتوانید به آنها اعتماد کنید. البته همه ما آدمیم و خیلی وقت‌ها خودخواه می‌شویم. منظورمان آندسته از افراد که تابحال زحمت فکر کردن به نیازهای دیگران را به خود نداده‌اند. اینها آدمهایی خودمحور و خودخواه هستند که هر کاری برای برآوردن نیازهای شخصی خودشان انجام می‌دهند. این می‌تواند شامل دروغ گفتند و خیانت به اعتماد دیگران هم شود. 
منبع :  mardoman.net