فرمانروای آرامش
به سان اقیانوس که آب ها به آن روی می آورند ، همچنان که پر می شوند تعادل را بی کم و کاست نگه می دارند ، چنین است آن کس که همه آرزو ها به او روی می آورد ، بی آنکه آرزو بر او چیره گردد. این کس فرومانروای آرامش است.
"من از زندگی فقط آرامش را می خواهم !"
آرامش داشتن مسری است. نداشتن آرامش هم همین طور
حفظ آرامش
تغییرات و آرامش
30 راه برای نفوذ کردن در دل افراد
اصول دوستیابی و نفوذ بر دیگران و رهبری مؤثر به قرار زیر است :
قدم اول
فکر کنید و ببینید چه چیزهایی در زندگی تان وجود دارد که اضافی هستند و برای مدتی آنها را کنار گذاشته اید. مثلا یادداشت هایی که مدتی گوشه ای تلنبار شده و مرتبش نکرده اید، اتومبیل قدیمی که دیگر دوستش ندارید، شماره تلفن هایی که دیگر به کارتان نمی آید، لباس هایی که مدتی است آنها را نپوشیده اید و برای مدتی بی استفاده مانده است یا حتی دکمه ای را که دیگر قابل استفاده نیست از زندگی تان بیرون بیندازید. در این یک هفته استثنایی هر چیزی که به نظرتان دیگر قابلیت استفاده شدن را ندارد فهرست کنید. یادتان باشد هر چیزی در دنیا انرژی ای دارد و همه اسباب و لوازمی که بدون استفاده رهایش کرده اید، روی زندگی تان تاثیر منفی می گذارد و حتی ممکن است باعث کسالت تان شود. در این ۷روز استثنایی تا می توانید چیزهای اضافی را بیرون بیندازید و نتیجه شگفت انگیزش را با چشمان خود ببینید.
قدم دوم
۱۵ دقیقه در روز را در نظر بگیرید و در آن ساعت هیچ کاری انجام ندهید. در این ۱۵ دقیقه گوشی همراه، تلویزیون و ضبط صوت تان را خاموش کنید و به همین صورت خودتان را هم از انجام هرکاری حتی جزئی ترین کار معاف کنید. به همه آد م هایی که در اطراف تان هستند در مورد این ۱۵ دقیقه توضیح دهید تا در این فاصله تنهایتان بگذارد . در جایی راحت بنشینید و در آن لحظات به زندگی تان فکر کنید و رفتارهایتان را تجزیه و تحلیل کنید. این آرامش و سکوت به شما کمک می کند که راه زندگی تان را پیدا کنید. مطمئن باشید در این ۱۵ دقیقه جرقه انجام کارهای بزرگی در ذهنتان زده خواهد شد.
قدم سوم
شاید به نظرتان خیلی مهم نباشد اما دور ماندن از رادیو و تلویزیون در این یک هفته راه خلاقیت را سوی شما باز خواهد کرد. بیشتر اوقات در معرض رادیو و تلویزیون قرار گرفتن، شما را از فکر کردن به صورت مستقل دور می کند و برای همین در این یک هفته استثنایی صبر کنید تا می توانید از آنها دور باشید و به صورت مستقل فکر کنید تا خلاقیت شگفت انگیزی را در زندگی تان تجربه کنید.
قدم چهارم
در این ۷ روز بیشتر از همیشه مراقب بدنتان باشید و سعی کنید در هر روز یک کار مثبت برای جسمتان انجام دهید. مثلا یک پیاده روی لذت بخش در کوهستان، ورزش، خوردن غذاهای سالم و پرانرژی نمونه ای از این کارهاست. تعجب نکنید اما تا می توانید در این یک هفته به دیگران «نه» بگویید. البته این به آن معنی نیست که دیگران را از خودتان برنجانید بلکه خودتان را به دیگران اولویت دهید و هر کاری که باعث لذت و شادی تان می شود را به انجام کارهای دیگر ترجیح دهید. در این مسیر اگر تا مرز خودخواهی هم پیش رفتید عیبی ندارد زیرا باید در این یک هفته تا می توانید به خودتان توجه کنید.
قدم پنجم
با افرادی که مدت هاست خبری از آنها ندارید و به آنها علاقه مند هستید دوباره ارتباط برقرار کنید و وقت تان را با کسانی که واقعا شادتان می کند، بگذرانید. در ارتباط با دیگران سعی کنید روی نحوه واکنش هایتان بیشتر توجه کنید. مثلا اگر ناراحت هستید و از دست کسی عصبانی شده اید روی تغییرات فیزیکی بدنتان بیشتر دقت کنید. به ضربان قلبتان و ضرباهنگ صدای تان هنگام عصبانیت دقت کنید، زیرا با تماشا کردن واکنش هایتان می توانید آگاهانه تر احساسات خود را کنترل کنید.
قدم ششم
از خودتان بپرسید: « اگر هیچ محدودیتی برای آرزوها وجود نداشت، دنبال چه چیزی بودید؟ »، « اگر قرار بود طرح زندگی تان به دست خودتان برنامه ریزی می شد، چطور طراحی اش می کردید » و بعد کنار هر کدام از این جواب ها را با تصاویر رنگی و جملات مثبت پر کنید و آنها را در جایی قرار دهید که در این ۷ روز مقابل چشمتان باشد. تنها در پایان این ۷ روز استثنایی می توانید تاثیر شگفت انگیز این ۶ قدم را از نزدیک لمس کنید.
سختیی های زندگی را ماهرانه آسان کنید
بعد از یک ارتباط دور و نزدیک طولانی به شما پیشنهاد ازدواج میشود یا خانواده تشخیص میدهد آنقدر بزرگ شدهاید که ازدواج کنید. ناگهان دلتان میریزد پایین و اضطراب شما را فرامیگیرد:
اگر نتوانم زندگیام را خودم اداره کنم چه؟
اگر شخصی که با او ازدواج میکنم، خوب از آب درنیاید چه؟
اگر در دوران آشنایی واقعیت خودش را نشان نداده باشد چه؟
اگر بلافاصله بچه دار شویم چه یا اگر رفیق باز و معتاد از کار دربیاید چه؟
اگر اهل کار و زندگی نباشد و هزار و یک سوال و اگر و مگر دیگر.
میبینید که شخص مضطرب میتواند هزاران بهانه برای اضطرابش پیدا کند.
روانشناسان 5 مهارت را برای مقابله با اضطراب پیشنهاد میکنند که شما نیز میتوانید از آنها کمک بگیرید.
شجاع بودن
استفاده از رویارویی مثبت
تسلط گرا بودن
یادداشت برداری
آمادگی برای تمرین
مهارت اول: شجاع بودن
مهارت دوم : مثبت نگری
مهارت سوم : تسلط گرا بودن
مهارت چهارم : یادداشت برداری
مهارت پنجم: تمرین کنید
این نوع مکالمه با خود را کنار بگذارید:
من باید تمام کارها را درست انجام دهم.
در عوض واقعبین باشید و به خود بگویید:
حداکثر توان خود را به کار خواهم گرفت و از اشتباهات خود درس میگیرم.
به جنبههای مثبت خود و کارهایتان فکر کنید و زمانی را نیز برای تفریح اختصاص دهید. در مورد کنترل اوضاع خویشتندار و انعطافپذیر باشید و سعی کنید نظرتان را در مورد خودتان بهبود بخشید تا فکر نکنید نیاز به تایید دیگران دارید.
به کی اعتماد کنیم؟
مقایسه کردن آدمها با آدمهای قبل و روابط با روابط قبل خیلی ساده است. حتی اگر این آدمی باشد که به اعتمادتان خیانت کرده باشد. اما باید بدانید که همه آدمها یکجور نیستند یا دوست ندارند درس بگیرند. نمیتوانید تا آخر عمرتان همانطور فکر کنید، در غیر اینصورت هیچ وقت نمیتوانید به هیچکس فرصتی برای اعتماد بدهید.همه آدمها حداقل یکبار ارزش اعتماد کردن را دارند پس منصف باشید و یکبار این فرصت را به آنها بدهید. از گذشته بعنوان دلیلی برای نداشتن ذهنی باز و مثبت استفاده نکنید. گذشته گذشته است، شما در زمان حال قرار دارید.
وقتی میخواهید خودتان اعتماد دیگران را جلب کنید هم، باید همین کار را بکنید. وقتی بتوانید به درستی با دیگران حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید و در مورد افکار و احساسات درونی هم بیشتر بدانید، راحتتر میتوانید به کسی اعتماد کنید.
این فقط درمورد خصوصیات و ویژگیهای ظاهری آنها مثل جایی که بزرگ شدهاند یا رنگ مورد علاقهشان نیست. فهمیدن درمورد آدمها، اینکه چه چیز احساسات، عواطف و امیالشان را مشخص میکند قدم بسیار مهمی در ایجاد اعتماد است.شما نمیتوانید واقعاً شروع به اعتماد به کسی کنید مگر اینکه واقعاً او را بشناسید.در واقع، تازمانی که به نقطهای برسید که بتوانید اعمال و رفتار آنها را پیشبینی کنید. پس آدمها را آزمایش کنید و بشناسید. موقعیتهای مختلف را یادداشت کنید و ببینید میتوانید حدس بزنید که در آن موقعیت چه میکردند یا چه نمیکردند. اگر نمیدانستید یعنی هنوز آنها را خوب نمیشناسید و نمیتوانید به آنها اعتماد کنید.
یک فاکتور بسیار مهم در تعیین اینکه کسی شایسته اعتماد است یا خیر، طریقه رفتار و برخورد او با دیگران است. آدمهایی که این فرد را میشناسند چطور با او رفتار میکنند؟ آیا این آدم از آن دسته افراد است که حس خوب و گرمی در دیگران ایجاد میکند؟ یا بقیه همیشه با او مشکل دارند؟
دادن فرصت دوباره به آدمها هیچ اشکالی ندارد. باید بفهمید که واقعاً چرا یک نفر به اعتمادتان خیانت کرده است. موقعیت را درست درک کنید و خودتان را درست جای آن فرد بگذارید. باید بفهمید چه چیزی او را تحریک به دروغ کرده است یا چرا باعث شده به شما خیانت کند. گاهی اوقات آدمها از روی ترس یا بخاطر اذیت نکردن دیگران کارهایی را انجام میدهند. وقتی موقعیت را خوب درک کنید و سعی کنید درمقابل همان درک را نشان دهید، به آن فرد دوباره اعتماد میدهد و باعث میشود بتوانید دوباره در آینده به او اعتماد کنید.
برای این مورد، درست مثل مورد سوم، باید شناخت بیشتری درمورد آدمها پیدا کنید. آیا کسی است که به توصیه دیگران گوش میدهد؟ آیا آدمی است که از اشتباهات خود درس میگیرد و همان باعث رشد و پیشرفتش میشود؟ اگر فهمیدید که چنین آدمی نیست، آنوقت متوجه میشوید که اگر یکبار به شما خیانت کند، درس نمیگیرد که دفعه بعد این کار را نکند. اما آدمهایی که از اشتباهات خود درس میگیرند، شایسته دادن یک فرصت دوباره هستند.
این بزرگترین نشانه است که بفهمید کسی شایسته اعتماد شما هست یا نه. اگر فرد مورد نظرتان آدم خود محوری باشد، احتمال 99% وجود دارد که به اعتماد شما خیانت کند. مگر اینکه یاد بگیرند و تلاش کنند که خودخواه نباشند ( که بسیار نادر است )، آنوقت شاید بتوانید به آنها اعتماد کنید. البته همه ما آدمیم و خیلی وقتها خودخواه میشویم. منظورمان آندسته از افراد که تابحال زحمت فکر کردن به نیازهای دیگران را به خود ندادهاند. اینها آدمهایی خودمحور و خودخواه هستند که هر کاری برای برآوردن نیازهای شخصی خودشان انجام میدهند. این میتواند شامل دروغ گفتند و خیانت به اعتماد دیگران هم شود.